ستارخان:من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین می خورد… اما در مشروطه دو بار اون هم تو یه روز اشک ریختم.
حدود ۹ ماه بود که تحت فشار بودیم، بدون غذا، بدون لباس. از قرارگاه اومدم بیرون. چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف. علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن. با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش میده و میگه لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته. اما مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت: «عیبی نداره فرزندم، خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم.» اونجا بود که اشکم دراومد.
پی نوشت:این خاطره نشان می دهد که مردم شریف ما چه سختی ها کشیدند و چه جانانه مقاومت کردند. مردم ما در جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس مقتدرانه ایستاند و از جان و مال خود برای دین و کشور مایه نهادند. مردم اگر در مقابل اجنبی سر فرود می آوردند امروز ما چیزی نبودیم. آنچه مهم بود همان «روحیه مقاومت» بود که در ملت ما نهادینه شد.اینها درس هایی است برای زمان حال ملت ما که باید به این مقاومت خود ادامه دهند تا پیروزی کامل.
مقام معظم رهبری:«ملت ایران باید خود را قوی کند؛حرف من این است... اگر یک ملّتی به خود نیاید، خود را قوی نکند، دیگران به او زور میگویند. بعضی ملّتها هستند که تا قوی شدن، فاصلهی زیادی دارند؛ امیدی وجود ندارد که بخواهند در خود آن نیرویی را که بتوانند مقابله کنند با زورگویان و گردنکلفتهای عالم، ایجاد کنند؛ امّا ملّت ما اینجور نیست؛ ما اوّلاً استعداد قوی شدن، زیاد داریم؛ امکانات و ظرفیّتها هم زیاد داریم؛ ملّت ما به سمت اقتدار ملّی هم راه افتاده است و راه زیادی پیموده است.»